-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشئهٔ آب حیات از لعل شکرکام اوست هر دو عالم را فصاحت بستهٔ دشنام اوست
2 آفتاب از پرتو عکسش نشانی می دهد ساغر سرشار معنی، جرعه سنج جام اوست
3 خویش را همرنگ زلفش گفت و عنبر شد خجل روسیاهی های او آخر ز فکر خام اوست
4 باغبان گل را به یاد عارضش جا داده است در چمن مقصود از سرو سهی اندام اوست
5 آسمان جام از آن روزن جدا گردیده است آفتاب افتاده خشتی از کنار بام اوست
6 باد سرگردان و بحر آشفته و عالم خراب ای سرش گردم چه حال است این که در ایام اوست؟
7 تلخ می گوید به گوش نرگس بیچاره گل تا در این گلشن نوای شوخی بادام اوست
8 لایق حق غیر حق از کس نمی آید بجا چشم خاص و عام لیکن بر سر انعام اوست
9 هست عالم ها سعیدا در خم زلفش نهان صبح امید سعادت در کنار شام اوست