دارای شرق و غرب که جود از سلمان ساوجی قطعه‌ 116

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

دارای شرق و غرب که جود و وقار تو

1 دارای شرق و غرب که جود و وقار تو دریا و کوه را همگی برد آب و سنگ

2 می‌راند با لطافت طبعت حدیث آب صد پی برآمد از حسرت پای او به سنگ

3 می‌گردد از خجالت قدرت فلک کبود می‌آید از حلاوت لطفت شکر به تنگ

4 معدوم گشت به فتنه به عهدت از آن شدست پنهان به کنجهای دهان بتان شنگ

5 گر نیستی صقالت رایت ز آه حلق بودی گرفته آینه آفتاب زنگ

6 آنکس که چین و زنگ به شمشیر می‌گرفت از بیم تو گرفت رخش چین و تیغ زنگ

7 خلقت ز رشک در جگر مشک کرد خون قهرت ز سهم از رخ مریخ برد رنگ

8 ازراق خلق را سر کلک تو شد ضمان ابواب فتح را دم رمح تو شد خدنگ

9 شاها فراق حضرت هوشنگی شما یکبارگی ربود ز ماه صبر و هوش و هنگ

10 حرمان خاک پای تو کاب حیات ماست حقا که کرد شهد حیات مرا شرنگ

11 تا ز آستان شاه جدا کردم آسمان با مهر بس به کینم و با آسمان به جنگ

12 از من سوال کرد خرد کز رکاب شاه بهر چه باز داشتی ای بی حفاظ چنگ

13 گفتم ز درد پا و ز سرما، به تاب رفت گفتا که بس کن این سخن سرد و عذر لنگ

14 دوری به اختیارگر از قرب آفتاب جوید فرو رواد عطارد به خاک ننگ

عکس نوشته
کامنت
comment