- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درآمد از در ارباب خرقه ناگه دوست برآمد از دل درویش خسته الله دوست
2 چو آفتاب نشست و چراغ ها افروخت درون خلوت دلها به روی چون مه دوست
3 به رهگذار دل و دیده سیلهاست ز خون چگونه بگذرد ای دوستان برین ره دوست
4 گرت ز ذوق درونی نهفته حالت هاست گمان مبر که ز خال تو نیست اگه دوست
5 بگو نشین به دلت درد و ناله چون برخاست که درد می کند آنجا مقام و آنگه دوست
6 مریض عشق به عمر دوباره شد مخصوص به پرسشی چو قدم رنجه کرد که که دوست
7 کنند پرسش من دوستان که کبست کمال درون جان نو بالله جیپ و تالله دوست