-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درآمد از درِ من دوش هاتفی سر مست صبوحیانه گرفته صراحی یی در دست
2 دلِ ضعیف من اوّل چو واله ای مدهوش ز هول و هیبت آن امتحان ز جای بجست
3 سجود کردم و چندان به خاک غلتیدم که هم چو خاک شدم پیشِ آستانش پست
4 نهفته زمزمه یی خوش به زیرِ لب می کرد به چشمِ من زبر جامه خواب من بنشست
5 غذایِ روح فرو ریخت در پیاله و گفت همین بود چه دگر نوش کن شراب الست
6 به دوست کامی جامی دو بر سرم پیمود از آن سپس که به الزام توبه ام بشکست
7 نهاد بر دلِ من دست و گفت با خویش آی که با تو مارا صد گونه مصلحت ها هست
8 دگر به کون و مکان هیچ التفات مکن ز غیر ما ببُرد هر که او به ما پیوست
9 معیّن است و مبرهن که هر وجود که او به ما رسید ز حالاتِ مستعار برست
10 نزاریا به تولّایِ ما تبّرا کن ز کاینات و دگر خود مباش و خود مپرست
11 اگر وساوسِ شیطان گذر کند باید سبک به قوّت لاحول راهِ دیو ببست