-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیشتر زآن که مهی جلوه در این محفل داشت مهرهٔ مهر تو در حقهٔ دل منزل داشت
2 من همین از نظر افتاده چشمت بودم ور نه صد مساله با مردم صاحب دل داشت
3 دوش با سرو حدیث غم خود میگفتم کاو هم از قد تو خون در دل و پا در گل داشت
4 خون بهای دلم از چشم تو نتوانم خواست که به یک غمزهٔ دو صد غرقه به خون بسمل داشت
5 هر تنی در طلبت لایق جان دادن نیست نیک بخت آن که تن پاک و دل قابل داشت
6 خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز پی احضار دل سوختگان فلفل داشت
7 در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت
8 ساخت فارغ ز غم رفته و آینده مرا وه که ساقی خبر از ماضی و مستقبل داشت
9 با همه ناخوشی عشق فروغی خوش بود شادکام آن که غم روی ترا حاصل داشت