- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای خواجه، جمالست و جهانست و جوانی می نوش می ناب بگل بانگ اغانی
2 سودن سر خود بر در می خانه فراوان سودیست که اسرار خرابات بدانی
3 اسرار خرابات که اسرار عظیمست با کس نتوان گفت، که سریست نهانی
4 سریست درین خانه، مسرت شود افزون رمزی اگر از سر خرابات بخوانی
5 گر زانکه بجان گردی از جان و جهان دور سودش نتوان گفت، که در عین زیانی
6 ساقی، گه لطفست، بجانها نظری کن خوردیم شرابات، تهی گشت اوانی
7 سریست درین کوچه، که با کس نتوان گفت ای وصل تو مستبشر ابواب معانی
8 جان را بخرابات حقایق برسان زود ما هیچ مدانیم و تو شاه همه دانی
9 قاسم چه کند گر نشود واله و حیران؟ با جمله ذرات چو در عین عیانی