1 ای گلبن باغ حسن، آخر گل ها ز برای خود گشادی
2 رفتی به ضیافت حریفان از دست عنان خویش دادی
3 از شومی آب و دانه آخر در دام فساد اوفتادی
4 از طبع خسیس خویش چون ناف ... را به سر شکم نهادی
1 باز برقی را نظر بر خرمنم افتاده است اشک خونین را رهی بر دامنم افتاده است
2 یک سر مویم ز آسیب جنون آسوده نیست چاک بر هر رشته ی پیراهنم افتاده است
1 تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
2 درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
1 نگاه باغبانم، میپرستم لاله و گل را کنم چون موی پیغمبر زیارت شاخ سنبل را
2 پر از گل دامن خود را ز فیض خرقه میبینم چو طاووسان کنم چتر خود این دامان پرگل را