1 ای چرخ فلک به خیرگی دیده مبند بر حال دل ریشم ازین بیش مخند
2 از روی کرم صد در شادی و نشاط بر ما بگشای و بر رخ خصم ببند
1 تا تو از لب کرده ای درمان ما آتشی افکنده ای در جان ما
2 نور چشم ما تو مردم زاده ای یک شبی از لطف شو مهمان ما
1 همیشه میل نگارم بود به سوی جفا نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا
2 نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا
1 ای رخت آیینه ی لطف خدا زلف تو دلبند و لعلت دلگشا
2 پادشاه ملک حسنی از کرم رحمتی کن بر گدا ای پادشا