دوشینه سخن از خم آن زلف از وحدت کرمانشاهی غزل 24

وحدت کرمانشاهی

آثار وحدت کرمانشاهی

وحدت کرمانشاهی

دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت

1 دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت دل بسته او گشت و روان از بر ما رفت

2 گویند جدایی نبود سخت ولیکن بر ما ز فراق تو چه گویم که چه‌ها رفت

3 طوفان تنوری که از او مانده اثرها آن خون دلی بود که از دیده ما رفت

4 از آمدن و رفتن دلبر عجبی نیست از راه وفا آمد و از راه جفا رفت

5 بودش لب لعل تو تمناگه رفتن چونان که سکندر ز پی آب بقا رفت

6 تا لب بنهد بر لب بلقیس سلیمان هدهد چو صبا بی‌خبر از او به سبا رفت

7 زاهد سوی میخانه شو و صومعه بگذار تا خلق نگویند که از روی ریا رفت

8 می خوردن ما روز ازل خود بنوشتند هان بر قلم صنع مپندار خطا رفت

9 مجنون صفت ار شد به سر کوی خرابات وحدت به گمانم که هم از راه دعا رفت

عکس نوشته
کامنت
comment