دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین از کمال خجندی غزل 419

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود

1 دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود غمخانه درویش به از خلد برین بود

2 هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی در بارگه عشرت ما عیش کمین بود

3 حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا کان لب بشکر خنده هم آن بود

4 از گوشه خاطر بنشاط نظر او و همین بود اندیشه برون آمد و غم نیز بر این بود

5 دل رفت به حیرت همه شب در سر آن زلف کر طالع شوریده امیدش به چنین بود

6 القصة بنظاره آن روی براندیم عیشی که به از مملکت روی زمین بود

7 من بعد کمال از اجل اندیشه ندارد کز زندگیش غایت مقصود همین بود

عکس نوشته
کامنت
comment