- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شراب غمزه ی مست تو خون بی گنه است ز فتنه آنچه به عاشق نمی کند، نگه است
2 چو کاغذی که بر آن مد کشند از پی مشق ز تازیانه ی او پای تا سرم سیه است
3 گذشت آنکه نهد باغبان به ما منت بهار آمد و عالم تمام سیرگه است
4 شمار لشکر غم را همین قدر دانم که چشم حوصله تا کار می کند، سپه است
5 دل شکسته ی ما مهر و کین نمی داند ز هر دری که درآیی سوی خرابه ره است
6 تو حسن کعبه چه دانی که نیستی محرم ز دور، جامه ی هر کس، گمان بری، سیه است
7 سلیم، یوسف دل را خبر چه می پرسی بجز خدای که داند که در کدام چه است