شراب غمزه ی مست تو خون بی از سلیم تهرانی غزل 284

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

شراب غمزه ی مست تو خون بی گنه است

1 شراب غمزه ی مست تو خون بی گنه است ز فتنه آنچه به عاشق نمی کند، نگه است

2 چو کاغذی که بر آن مد کشند از پی مشق ز تازیانه ی او پای تا سرم سیه است

3 گذشت آنکه نهد باغبان به ما منت بهار آمد و عالم تمام سیرگه است

4 شمار لشکر غم را همین قدر دانم که چشم حوصله تا کار می کند، سپه است

5 دل شکسته ی ما مهر و کین نمی داند ز هر دری که درآیی سوی خرابه ره است

6 تو حسن کعبه چه دانی که نیستی محرم ز دور، جامه ی هر کس، گمان بری، سیه است

7 سلیم، یوسف دل را خبر چه می پرسی بجز خدای که داند که در کدام چه است

عکس نوشته
کامنت
comment