- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می نوش و شادباش و طرب کن که دمبدم نو مهره ئی برآید ازین حقه کهن
2 چیزیکه هست و بود و بود نیست غیر این این لوح اگر هزار پی آری ز سر به بن
3 زای زبان عجز گره میشود چو ها در شرح آنکه هست بر آن دال کاف کن
4 ابن یمین نصیحت پیرانه میکند تا بخت نو جوان شودت گوش کن سخن
5 گر رنج دل همی طلبی از برای رزق فکرت بجمع بیشتر و پیشتر مکن