- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ابلهی را علت درد شکم کرد عاجز هفته ای، یا بیش و کم
2 رفت نزدیک طبیب خرده دان علت خود عرضه کرد اندر زمان
3 چون سؤالش از غذا کرد آن عزیز گفت: جغرات و چغندر با مویز
4 این سخن بشنید ازو داننده مرد بر سر و ریشش زمانی خنده کرد
5 گفت: چشمت را سبل کرده است کور ای ز تو دانش به صد فرسنگ دور
6 این چنین غافل نمی شاید غنود بایدت رفتن بر کحال زود
7 تا سبل گرداند از چشم تو کم وارهی از علت درد شکم
8 گفت:می گویی جواب بی محل درد اشکم را چه نسبت با سبل؟
9 من چو از درد شکم پرسم سؤال از سبل گویی جوابم،چیست حال؟
10 گفت:اگر کورت نمی بودی بصر زانچه می دارد زیان کردی حذر
11 قصه کم تر گو، بر کحال رو هیچ تاخیری مکن، درحال رو
12 چشم تو کورست و تو آواره ای سخت محرمی و بس بیچاره ای
13 می کنی اثبات خویش و نفی یار نفی خود کن،تا شود یار آشکار
14 تو چنین گویی که:بر شیطان دون غالبم در حیله و مکر و فسون
15 نیستی غالب ولی پندار تو می دهد بر باد کار و بار تو