1 ایا کار و بار اعتباری نداری بر شاه دلشاد کاری نداری
2 سگان را مجال است بر آستانش خوشا وقت ایشان تو باری نداری
1 ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا! بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
2 راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
1 ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد
2 چشم مخمور تو را یک نظر از گوشه خویش مست و سودا زدهام بر در خمار آورد
1 از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست زاهد به خرابات مغان آمد و می، خواست
2 ما پیرو آن راهروانیم، که ما را چون نی بنماید، به انگشت، ره راست