نمی پرسی ز غمناکان، دلت از آذر بیگدلی غزل 187

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟!

1 نمی پرسی ز غمناکان، دلت شاد است پنداری؟! ز فکر بیدلانت، خاطر آزاد است پنداری

2 چنان ترسیده چشمم از گرفتاری درین گلشن که شاخ گل بچشم دست صیاد است پنداری

3 نشد از خنده ی خسرو، تسلی خاطر شیرین؛ هنوزش گوش بر فریاد فرهاد است پنداری

4 بباغم زد شب آتش در دل، آن مرغی که مینالید گذارش پیش ازین در دامی افتاده است پنداری

5 پس از عمری که یادم کرد، از حالم نمی پرسد؛ هنوزش گفتگوی غیر، در یاد است پنداری!

6 مرا قاصد چو دید، از نامه اش در گریه، شد خندان ز بانی نیز پیغامی فرستاده است پنداری

7 ز ذکر صوفیان، نگرفت رونق خانقاه آذر! خرابات از خرابی تو، آباد است پنداری!

عکس نوشته
کامنت
comment