-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 قدم برون نگذارم ز آستانهٔ خویش چو آینه همه عمرم چراغ خانهٔ خویش
2 به کار خویش کنم ناله، گو کسی مشنو کمان کشیدهام، اما خودم نشانهٔ خویش
3 چو مرغ باش در آیین عافیتطلبی که وقت شام چو شد، میرود به خانهٔ خویش
4 چگونه سر زند از دل نوای آزادی مرا که حلقهٔ دام است آشیانهٔ خویش
5 به دست خویش کن اصلاح خود، که مغروران به موی خود نگذارند غیر شانهٔ خویش
6 چه فرق از وطن و غربت، این چنین که منم چو عکس آینه، دایم غریب خانهٔ خویش
7 به زیر چرخ، ترقی سلیم ممکن نیست در آسیا نتوان سبز کرد دانهٔ خویش