-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فریاد نمی رسند فریاد از دست ستمگران بیداد
2 جان در سر عشق کرد و شیرین در گوش نکرد شور فرهاد
3 اطراف جهان پر از پری روی چون دیده بدوزد آدمیزاد
4 مسکین چه کند دگر گرفتار تسلیم چو در کمند افتاد
5 تا صبر حجاب عشق گردد عقل آمد و پیش من بَراِستاد
6 ناگاه فتاد آتش عشق در خرمن عقل و داد بر باد
7 من می خواهم که دامن صبر از دست دهم نمی توان داد
8 بدنامی دل نمی پسندم در صحبت صبر سست بنیاد
9 تا جان داری نزاریا بیش هرگز نکنی ز دل دگر یاد
10 خود می دانی که در همه عمر یک لحظه نبوده ای از او شاد