-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آن چمن که تو دیدی گلی ببار نماند خزان درآمد و سر سبزی بهار نماند
2 ز پای دار و سر تخت قصه کمتر گوی که این کرامت و آن غصه پایدار نماند
3 ز مستعار جهان مست عار بود حکیم ز مستعار چو بگذشت مست عار نماند
4 تو اختیار بجانان گذار و جان پرور که بخت یار شد آنرا که اختیار نماند
5 چو باد حادثه تن را غبار خواهد کرد خنک کسی که ازو بر دلی غبار نماند
6 حدیث شکر و شکایت کنیم در باقی که رنگ لاله فرو ریخت،نوک خار نماند
7 قرار جان بوصال تو بود قاسم را ولی چه سود؟ که آن نیز برقرار نماند