1 به زر نگین صفت از بس دل تو بند شده چو سکه نام تو از روی زر بلند شده
2 در این محیط که موجش کمند صید بلاست حباب وار دل ما به هیچ بند شده
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کاری نیاید از خرد ذوفنون ما ما را بس است مرشد کامل جنون ما
2 سر در کنار دامن محشر نهاده است خوش دل ازین مباش که خوابیده خون ما
1 تهی کردم زاشک و آه امشب سینهٔ خود را زنقد و جنس خالی ساختم گنجینهٔ خود را
2 بیفزاید به قدر محنت و غم رتبهٔ دلها یکی صد می شود چون بشکنی آیینهٔ خود را
1 درونم بیتو شد دریای خون از شوق دیدنها حبابش داغهای سینه، موجش دل تپیدنها
2 تپیدن میکند محرومتر از دولت وصلت که سازد موجها را عین دریا آرمیدنها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به