- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دیدهٔ من غیر رخ یار نگنجد در آینه جز پرتو دیدار نگنجد
2 او گرم عتاب است و مرا غم که مبادا در حوصله ام این همه آزار نگنجد
3 فریاد که غمهای تو ز اندازه برون است ترسم همه در سینه به یکبار نگنجد
4 از طرز سخن ساز نگاه تو، شنیدم آن راز که در پردهٔ اظهار نگنجد
5 زان بیخود و مستیم که هرگز می توحید در جام دل مردم هشیار نگنجد
6 ما چون خم می، رند خرابات نشینیم در مجلس ما زاهد دیندار نگنجد
7 زاهد تو و فردوس، که سرمست محبّت جز در صف رندان گنه کار نگنجد
8 سرمست حزین از می منصوری عشق است شوریده سرش، جز به سردار نگنجد