ساغر نزنم تا بتوان خون از حزین لاهیجی غزل 422

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

ساغر نزنم تا بتوان خون جگر زد

1 ساغر نزنم تا بتوان خون جگر زد بر سر نزنم گل، چو توان دست به سر زد

2 گویا به چمن تند وزیده ست نسیمی این مرغ گرفتار صفیری به اثر زد

3 پرداخته بودم ز سواد دو جهان چشم آن طره ی طرار ، مرا راه نظر زد

4 بازوی شکارافکن آن غمزه بنازم تیرش اگر از سینه خطا شد به جگر زد

5 بنواخت مرا آن لب شیرین به پیامی صد غوطه فزون تلخی جانم به شکر زد

6 جانا به نظر خرد مبین دانهٔ اشکم آتش به جهانی شود از نیم شرر زد

7 می سوخت حزین را، مژه در راه تو چون شمع آتش شب هجران تو در دیدهٔ تر زد

عکس نوشته
کامنت
comment