- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشناخت دل از زلف تو ویرانهٔ خود را دیوانه و شب گم نکند خانهٔ خود را
2 از کوی تو میآیم و از خود خبرم نیست پرسم مگر از غم ره کاشانهٔ خود را
3 در خانهٔ ما یار و عجب آنکه ز هرکس جستیم خبر دادن نشان خانهٔ خود را
4 بیوعده نشستیم به ره منتظر اما با یار نگفتیم ره خانهٔ خود را
5 از بیخودی خویش نبودم خبر ای کاش نشنیدمی از غیر هم افسانهٔ خود را
6 پنداشت نشاط از ره لطف است و ندانست مست است و ندانسته ره خانهٔ خود را