-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش
2 لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش
3 لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش
4 به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش
5 چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش
6 منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش
7 ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش