نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش از عراقی غزل 141

عراقی

عراقی

عراقی

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش

1 نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

2 لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او رخ خوب او نبیند به جز از دو چشم شنگش

3 لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش

4 به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش

5 چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش

6 منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش

7 ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر