پری رخا نکنی هیچ از ابن یمین فریومدی غزل 263

1 پری رخا نکنی هیچ سوی بنده نگاه چه کرده ام چه خطا شد بگو که چیست گناه

2 منم که دعوی عشق تو میکنم همه عمر بسست سرخی و زردی اشک و چهره گواه

3 شکر که طوطی جانرا غذا دهد لب تست زهی حلاوت لب لا اله الا الله

4 بخاک پای عزیزت که خضر را ماند بر آب چشمه حیوانت رسته مهر گیاه

5 سفید شد همه کس را که حال ابن یمین ز دست جور تو مانند خال تست سیاه

6 ز دست جور تو مسکین دلم پناهی خواست بر آستان خودش شاه عهد داد پناه

7 سر ملوک جهان پادشه طغایتمور که در پناه خدا باد با جلالت و جاه