جامی

جامی

جامی
جامی

به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی از جامی غزل 288

غزل 288 ام از 3391 خاتمة الحیات - غزلیات

به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی

1 به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی وگر به خود گذرم فرصت نظر ندهی

2 خوشم بدین که به دریوزه بر درت گذرم مراد خاطر من گر دهی و گر ندهی

3 بهای بوسه نهی نقد جان چه خوش باشد کزین معامله با دیگران خبر ندهی

4 گهی که بخش کنی غم خدا جزات دهاد اگر نصیب من از جمله بیشتر ندهی

5 مباد کس که به خواب آیدت ازان ناله که شب ز ناله من تن به خواب درندهی

6 به قد تو نخل تر و تازه ای و لب رطب است عجبتر آنکه به ما غیر خار بر ندهی

7 مزاج یار لطیف است جامی آن بهتر که لب ز نطق ببندی و درد سر ندهی

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی

شاعر شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی چه کسی است ؟

شاعر شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی جامی می باشد.

شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی چیست ؟

قالب شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی غزل است

مضمون اصلی شعر به سوی خویش مرا رخصت گذر ندهی چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر