به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید از جامی غزل 361

به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید

1 به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید

2 گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید

3 اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید

4 چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید

5 درآید هر که را بینی ز در یاری و غمخواری در محنت سرای عاشقان جز باد نگشاید

6 مخوان زین پس به درس ای همدم از کوی خراباتم که مشکل های عشق از خدمت استاد نگشاید

7 مگو جامی بدان مه کز غم خویشم رهایی ده خلاص مرغ دام افتاده از صیاد نگشاید

عکس نوشته
کامنت
comment