1 ای دل کاری که نیست در خورد مکن چیزی که همی نبایدت کرد مکن
2 آزاد چو سرو باش و سر سبزبزی در بند جوی مباش ورخ زرد مکن
1 سزد گر غنچه چون من دلخوش آمد که گل سوی چمن شاد و کش آمد
2 بمطرب می دهد بلبل سه ضربه که نقش عشرت از نرگس شش آمد
1 باد صبا بین که چها می کند کس نکند آنچه صبا می کند
2 مست بگلزار رود بامداد عربده با شاخ و گیا میکند
1 هر که اندر موسم گل همچو گل می خواره نیست آنچنان پندار کوخود در جهان یکباره نیست
2 نرگس صاحب نظر تا دید احوال جهان اختیارش از جهان جز مستی و نظّاره نیت