1 تا ظن نبری که مشکلی نیست مرا در هر نفسی درد دلی نیست مرا
2 مشکلتر ازین چیست؟ که ایام شباب ضایع شد و هیچ منزلی نیست مرا
1 مست خراب یابد هر لحظه در خرابات گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات
2 خواهی که راه یابی بیرنج بر سر گنج میبیز هر سحرگاه خاک در خرابات
1 بیرخت جان در میان نتوان نهاد بییقین پا بر گمان نتوان نهاد
2 جان بباید داد و بستد بوسهای بیکنارت در میان نتوان نهاد
1 ناگه بت من مست به بازار برآمد شور از سر بازار به یکبار برآمد
2 مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد کین شور و شغب از سر بازار برآمد