-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگشت کار ز بخت سیاهتاب، درست چو زلف شد همه کارم به پیچ و تاب درست
2 زگریه مردم چشم مرا زیانی نیست ز دست موج نشد خانهٔ حباب درست
3 چرا به سلسلهٔ زلف خود ننازد او که کرده نسبت خود را به آفتاب درست
4 به ناز و غمزه کند کار صد خمارشکن نگاه صبحدم از چشم نیم خواب درست
5 به غیر پیر مغان دیده است کس که کسی به زور آب کند خانهٔ خراب درست؟
6 به قصد کشتن من آمدی دمی بنشین که من ببینم و هم نیست اضطراب درست
7 به فکر کار، نیفتاده کار رفت از دست گذشت عمر و نیامد مرا حساب درست
8 کند ز راه نیاز آفتاب پابوسش که پا هنوز نکرده است در رکاب درست
9 شکسته رونق ابیات را سعیدا زان که کرده این غزل خود به انتخاب درست