نگردانی به وصلم یک زمان شاد از جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

نگردانی به وصلم یک زمان شاد

1 نگردانی به وصلم یک زمان شاد $نیاری از من مسکین دمی یاد

2 اگرچه بنده ایم و تو خداوند مکن زین بیشتر بر بنده بیداد

3 به تاریکی هجرم عمر بگذشت ز وصل تو نگشتم هیچ دلشاد

4 بیندیش ای صنم زان دم که دانی بر دادارم از تو گر کنم داد

5 ببرد آب رخ من آتش عشق شدم خاک و مرا بر باد برداد

6 نکردی از جفا تقصیر با من هزارت آفرین بر جان و تن باد

7 بتا مهرت نه امروزست بر دل مرا گویی که مادر با غمت زاد

8 وصالت را نمی بینم نگارا مگر بوی تو آرد سوی من باد

9 گرفتارم به هجرانت چه باشد جهان را گر کنی از وصلت آباد

عکس نوشته
کامنت
comment