- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن به روی دلارام من نظر گستاخ مرو چو خس به دم اژدر شرر گستاخ
2 به در کند ز جهانت فلک به رخ زردی چو آفتاب روی گرچه در به در گستاخ
3 چو زلف یار مبادا سیاه کجدستی به زور شانه به آن مو شود کمر گستاخ
4 به موج چین جبین بتان مشو حیران مرو ز جهل به دریای پرخطر گستاخ
5 نظر به ابروی او می کنی ز جان بگذر مشو مقابل شمشیر، بی سپر گستاخ
6 من فقیر چه سازم به آن چنان یاری که کس به او نشود جز به سیم و زر گستاخ
7 به جان خویش سعیدا تو خود زدی آتش بگفتمت که به آن رو مکن نظر گستاخ