-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در من نگرد یار دگربار که داند زین پس دهدم بر در خود بار که داند؟
2 از یاد خودم کرد فراموش به یکبار یادآورد از من دگر آن یار که داند؟
3 خون شد جگرم از غم و اندیشهٔ آن دوست خشنود شود از من غمخوار که داند؟
4 بیمار دلم، خسته جگر از غم عشقش آید به عیادت بر بیمار که داند؟
5 ای دشمن بدخواه، چه باشی به غمم شاد؟ باشد که شود دوست دگربار که داند؟
6 در بند امید، ای دل، بگشای دو دیده باشد که ببینی رخ دلدار که داند؟
7 روشن شود این تیره شب بخت عراقی از صبح رخ یار وفادار که داند؟