- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر فرود نیاید سرم به هیچ کمندی علاقهٔ تو خلاصم نمود از هر بندی
2 غمی نمانده مرا با وجود زلف تو آری گزیده مار نلرزد دلش به هیچ گزندی
3 سری به تیغ تو دادم دریغ اگر نپذیری دلی به زخم تو بستم فغان اگر نپسندی
4 کدام دام نهادی که طایری نگرفتی کدام تیر گشادی که خستهای نفکندی
5 گهی ز غمزهٔ چشمت چه خانهها که نرفتی گهی ز تیشهٔ نازت چه ریشهها که نکندی
6 ز شرم طلعت رخشان خسوف ماه تمامی ز رشک قامت موزون شکست سرو بلندی
7 چنین روش که تو داری چرا به سرو ننازی چنین دهن که تو داری چرا به غنچه نخندی
8 علاج چشم بد اندیش کرده دانهٔ خالت چه احتیاج که بر آتش افکنند سپندی
9 ببند دست فلک را، به ریز خون ملک را همه اسیر کمندند و تو سوار سمندی
10 فروغی از ستمت چون به شهریار ننالد کز آستان تو نومید رفت از پس چندی
11 ستوده ناصردین شه خدایگان مکرم که غیر بحر ز دستش ندیدهام گلهمندی