دانی که چیست بر رخم این اشک لاله از جامی غزل 244

دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون

1 دانی که چیست بر رخم این اشک لاله گون عشقت چکاند از دل من قطره های خون

2 خون دلم ز آتش توست آمده به جوش آتش چو تیز گشت ز سر می رود برون

3 آتش ز آب کشته شود وین عجب کز اشک هر لحظه زنده تر شودم آتش درون

4 چشم من از خیال لبت اشکریز هست پر می صراحیی که فتاده ست سرنگون

5 هم آدمی فریفته توست هو پری زین لعل پر فسانه وزین چشم پر فسون

6 گر عاجزم به دست رقیب تو دور نیست شیر فلک سگان درت را بود زبون

7 جامی نظر به عارض و خط تو دوخته ست کز آب و سبزه نور بصر می شود فزون

عکس نوشته
کامنت
comment