- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندانی اگر هیچ بویی بری مقامات میخوارگان سرسری
2 کسانی که در بیخودی دم زنند جهانی به یک جرعه برهم زنند
3 زمستان حق پرس اسرارِ می که افسرده بیرون نبردست پی
4 چو در می تلف کردگان ذوق نیست دل افسردگان را سر شوق نیست
5 حذر کن زمستان که رندی به گاه دو عالم بسوزد به یک برق آه
6 ز مستان به ظاهر چه بینند باز همه آن که زیشان کنند احتراز
7 ز بیرون خرابی شناسند و بس کمالی دهد از درون هر نفس
8 برون گر خرابی و ویرانی است درون سر به سر گنج پنهانی است
9 خرابی مردان اگر ننگری ز هر کنج گنجی برون آوری
10 میازار دلهای مستان مست که سرها ببرند بی تیغ و دست