1 از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر
2 بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر
3 یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت از بانک زاغ و بزم تو از گفتگوی غیر
1 حاصل انجام جز کشته ی آغاز نیست ناصح مشفق مگر آگه از این راز نیست
2 خویش اگر کینه جوست لازم روی نکوست سرو سر افراز را سر کشی از ناز نیست
1 آگاه کسی ز کار ما نیست کاو را نظری به یار ما نیست
2 ماییم و دلی خراب و آن نیز یک روز باختیار ما نیست
1 وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
2 کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست