1 از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر
2 بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر
3 یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت از بانک زاغ و بزم تو از گفتگوی غیر
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را