رخنه ای شانه در آن زلف از آشفتهٔ شیرازی غزل 1247

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

رخنه ای شانه در آن زلف پریشان نکنی

1 رخنه ای شانه در آن زلف پریشان نکنی تا که صد سلسله را بی سر و سامان نکنی

2 کی شود بلبل و قمری زگل و سرو آزاد گر تو گلرو بچمن سرو خرامان نکنی

3 چه عجب گر دل عاشق هدف تیر تو شد کوه نبود که در او رخنه بمژگان نکنی

4 گر مسیحا و فلاطون بودت در بالین درد عشق ار بودت میل بدرمان نکنی

5 شنوی زآن لب نوشین سخنی گر همه عمر میل ای خضر بسرچشمه حیوان نکنی

6 تا نگرید بچمن شب همه شب چشم سحاب یک تبسم سحر ای غنچه خندان نکنی

7 مردم از نوح نگویند بجز یک طوفان نیست یک چشم زدن دیده که طوفان نکنی

8 نیست یک نظره ای ای غمزه که در دیر و حرم کفر از جا نکنی غارت ایمان نکنی

9 تا تو ای عشق بدین فر و هما جلوه گری نبود مور که او را تو سلیمان نکنی

10 مظهر حقی و کان کرم و دست خدا نشود اینکه بر آشفته ات احسان نکنی

عکس نوشته
کامنت
comment