1 نشاید بر اسرار کردن ستیز چو درمانی از چاره کردن گریز

2 اگر محرمِ رازداری نکوست همه رونق و عیش و عشرت ازوست

3 چه خوش روزگاری‌ست با هم‌نفس حرام است بی‌یارِ هم‌دم، نفس

4 اگر صد حریفت بود هم‌نشین یکی رازدارت بباید امین

5 زده امتحانش چو زر بر محک شده پاک از آلایشِ شرک و شک

6 ولیکن که دارد کجا کو کراست اشارت به عنقا همین است راست

7 دو نوبت زن ار یافتنی یک دلی نباشد چو تو در جهان مقبلی

8 به یاری توان کارها پیش برد قدم جز به یاری نباید سپرد

9 چو در خود نمی‌یابی این ماجرا توقّع کنی از دگر کس چرا

10 اگر ترک اسرار خود گفته‌ای ز دانا نصیحت پذیرفته‌ای