1 از دست اجل هیچ قدح نوش مکن وین عشوهٔ روزگار در گوش مکن
2 ارواح گذشتگان تو را می گویند کای صدر اجل اجل فراموش مکن
1 تا با خلقی تو بی گمان بی دینی تا قبلهٔ تو خلق بود مسکینی
2 از هرچه جز اوست دیده و دل بر دوز تا سلطنت اول و آخر بینی
1 آنها که درین جهان زغوغا برهند از خرسندی و از مدارا برهند
2 یا رب تو بدانچ هست خرسندی ده تا ما برهیم و خلق از ما برهند
1 ای دوست میان من و تو گرنه دُوی است پس این که گهی نالد و گه نازد کیست
2 ما را همه عمر در طلب باید بود گر من توم و تو من، طلب کاری چیست