1 مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید شراری از لب آتش فشان من برون آید
2 زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
3 کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد گلی کز وادی اشک روان من برون آید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 پرتو روی تو را نیست جهان پرده دار امتلأ الخافقین شارق ضوء النهار
2 ای من و بهتر ز من، بندهٔ فرمان تو گر دل و گر دین بری، این لنا الاختیار؟
1 شور دلها بود ترانه ما نمک دیده ها فسانه ی ما
2 دست پروردگان صیادیم قفس ماست، آشیانه ما
1 ای نگاهت به صید دل، بازی مژه ها جمله در سنان بازی
2 هر چه دل می بری به عشوه و ناز بی نیازا، نباز در بازی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به