مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
1
مکن کاری که حرفی از زبان من برون آید
شراری از لب آتش فشان من برون آید
2
زبان آتشین خواهد گزید، از شرمساری ها
به دعوی، شمع اگر با استخوان من برون آید
3
کلامش خون و بویش درد و رنگش لاله گون باشد
گلی کز وادی اشک روان من برون آید