1 در ظلم به قول هیچ کس کار مکن با خلق به خُلق گوی و آزار مکن
2 فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت: این از تو بنشوند، زنهار مکن!
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
2 از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت کاندر رهت، ز هر دو، چه مایه بلا برم
1 این نیست جهان جان که پنداشتهای وین نیست ره وصل که برداشتهای
2 آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات در منزل توست، لیک انباشتهای
1 گر فضل کنی ندارم از عالم باک ور قهر کنی، شوم به یک بار هلاک
2 روزی صد بار گویم ای صانع پاک مشتی خاکم، چه آید از مشتی خاک
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **