1 در ظلم به قول هیچ کس کار مکن با خلق به خُلق گوی و آزار مکن
2 فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت: این از تو بنشوند، زنهار مکن!
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 هر گه که دلم با غمت انباز شود صد در ز طرب بر رخ من باز شود
2 به زان نبود که جان فدای تو کنم تیهو چو فدای باز شود باز شود
1 رو دیده بدوز تا دلت دیده شود زان دیده جهان دگرت دیده شود
2 گر تو ز سر پسند خود برخیزی احوال تو سر به سر پسندیده شود
1 سرگشته وار بر تو گمان خطا برم بی آنکه هیچ راه به چون و چرا برم
2 از جان و از تنم نتوانم به شرح گفت کاندر رهت، ز هر دو، چه مایه بلا برم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **