- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیایم سوی تو هر چند سوزد شوق دیدارم که با اغیار همدم دیدنت طاقت نمی آرم
2 تو را گر در حق یاران بود اندیشه قتلی به حق دوستی یارا که با آن نیز هم یارم
3 ز شوق آن لب نوشین ز دیده تا سحر هر شب عقیق ناب می ریزم سرشک لعل می بارم
4 ازان لب نیم جانی عاریت دارم بیا جانا بنه لب بر لبم کان عاریت را با تو بسپارم
5 مکوش ای عقل در اصلاح کار من که من زین پس ز سودای پریرویی سر دیوانگی دارم
6 همی بینم به بستان سرو و قد توست می گویم همی تابد ز گردون ماه و روی توست پندارم
7 سوی خود خواندم از کوی تو دل را گفت رو جامی که من اینجا به دام عشق بدخویی گرفتارم