-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیاید در قلم یارا حدیث آرزومندان اگر صد سال بنویسم بود باقی دو صد چندان
2 در این آتش که من هستم زمانی دشمنت بادا که حالی آب گرداند وجودش گر بود سندان
3 نیم آن کز تو برگردم فراقم گر کشد یا نه به زخم از یار برگشتن نباشد مذهب رندان
4 ز خاک استخوان من دمد بوی وفاداری نباشد دوستانت را وفای شست پیوندان
5 مگر بر جان مشتاقان ببخشاید دلت ور نی نه مردی سود میدارد نه تدبیرخردمندان
6 نمیدانم چه رویست آن که هر جایی که بنمودی زحیرت عقل میگیرد سر انگشت در دندان
7 میان روضه با رضوان چو بی روی تو بنشینم در آن ساعت چنان باشم که با اغیار در زندان
8 به محشر دیدهٔ آدم شود از دیدنت روشن در آن مجمع که اندازد نظر بر روی فرزندان
9 تمنا یک نظر دارد همام از گوشه چشمت امید بندگان باشد به الطاف خداوندان