نیاید در قلم یارا حدیث از همام تبریزی غزل 157

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

نیاید در قلم یارا حدیث آرزومندان

1 نیاید در قلم یارا حدیث آرزومندان اگر صد سال بنویسم بود باقی دو صد چندان

2 در این آتش که من هستم زمانی دشمنت بادا که حالی آب گرداند وجودش گر بود سندان

3 نیم آن کز تو برگردم فراقم گر کشد یا نه به زخم از یار برگشتن نباشد مذهب رندان

4 ز خاک استخوان من دمد بوی وفاداری نباشد دوستانت را وفای شست پیوندان

5 مگر بر جان مشتاقان ببخشاید دلت ور نی نه مردی سود می‌دارد نه تدبیرخردمندان

6 نمیدانم چه روی‌ست آن که هر جایی که بنمودی زحیرت عقل می‌گیرد سر انگشت در دندان

7 میان روضه با رضوان چو بی روی تو بنشینم در آن ساعت چنان باشم که با اغیار در زندان

8 به محشر دیدهٔ آدم شود از دیدنت روشن در آن مجمع که اندازد نظر بر روی فرزندان

9 تمنا یک نظر دارد همام از گوشه چشمت امید بندگان باشد به الطاف خداوندان

عکس نوشته
کامنت
comment