-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشاید ار چو تویی در کنار من باشی همین بس است که گویند یار من باشی
2 مرا بیک نگه از خود خجل توانی کرد مباد کز ستمی شرمسار من باشی
3 تو کز میان دل من قدم برون ننهی نمیشود که دمی در کنار من باشی
4 بباغ مشک فشان میوزد نسیم بهار بیا که مرهم جان فکار من باشی
5 چو عکس سرو بن از جویبار باغ عیان بدیده از مژه ی اشکبار من باشی
6 چو شاهد ظفر اندر وصال موکب شاه گه از یمین و گهی از یسار من باشی
7 چو خاک درگه شاه جهان ردیده ی ما فروغ مردمک چشم تار من باشی
8 یگانه فتحعلی شه که نیست در عهدش غمی اگر تو دمی غمگسار من باشی
9 چه غم که نیست سزاوار بند گیت نشاط تو را سزد که خداوندگار من باشی