1 از نفس آنچه دلم دید، ز زنجیر ندید گریه را چون سخن عشق گلوگیر ندید
2 چون صبا پای سبک نه، که درین ره مجنون آنچه از نقش قدم دید ز زنجیر ندید
3 پیش ما رسم تواضع ز تواضع خیزد خم نشد گردن ما تا خم شمشیر ندید!
4 تا خیال تو به جاسوسی دل ها برخاست هیچ کس را بجز از من ز تو دلگیر ندید
5 کرده معشوق خود آن را، عجبی نیست اگر روی نان را به همه عمر، گدا سیر ندید
6 غافل از جلوه ی سبزان نتوان بود سلیم آنچه در هند دلم دید، به کشمیر ندید