1 مکن ملامت من گر به خدمت خواجه مرا زیادتی اکنون تردّدی نرود
2 ضرورت از پی قوتی ببایدم رفتن مرا ز بخشش او چون تعهّدی نرود
3 تعهّد ار نبود کومباش، سهلست این ز من برای تعهّد تقاعدی نرود
4 و لیک محض خری باشد آمدن جایی که گر نیایی هرگز تفقّدی نرود
1 ز رویت دسته گل می توان کرد ز زلفت شاخ سنبل می توان کرد
2 ز قدّ چفتۀ من در ره عشق بر آب دیده ام پل می توان کرد
1 تا بکف جام می توانم دید زهد و سالوس کی توانم دید؟
2 نکنم یاد زهد و صومعه هیچ تا رخ ترک فی توانم دید
1 لشکر نوروز بصحرا رسید موسم شادیّ و تماشا رسید
2 ز آمدن گل ببشارت ز پیش عید رسید اینک و زیبا رسید
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به