- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن باور که نفس از جا ز سستی برنمیخیزد صدای پای این سرکش ز چستی برنمیخیزد
2 دل اهل فنا جز خویشتن غیری نمیداند که از آیینه نقش خودپرستی برنمیخیزد
3 مدان آشفتگان خاک، لب از خامشی بستند فغان در گنبد گردون ز پستی برنمیخیزد
4 شکست دل برد بر اوج گردون نالهٔ دردت که این جسم لطیف از تندرستی برنمیخیزد
5 غبار جسم خاکی را به آب چشم خود بنشان که گر طوفان شود این گرد هستی برنمیخیزد
6 سعیدا را مگو دیگر برون شو از حریم دل که این افتاده ز این در تا تو هستی برنمیخیزد