1 نشوی سرور اندرین گیتی گرچه در هر فنیت چالاکیست
2 بشنو از من اگر سری طلبی کاین سخن سر علم افلاکیست
3 سینه بر خاک نه مربعوار که قران در مثلث خاکیست
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست
1 از تو بریدن صنما روی نیست زانکه چو رویت به جهان روی نیست
2 تا تو ز کوی تو برون رفتهای کوی تو گویی که همان کوی نیست
1 دل از خوبان دیگر برگرفتم ز دل نو باز عشقی درگرفتم
2 ندانستم که اصل عاشقی چیست چو دانستم رهی دیگر گرفتم