- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ره نباشد در حریم عشق هر اوباش را طاقت خورشید ناممکن بود خفاش را
2 پادشاهی نیست جز درویشی و آزادگی پس میسر نیست هفت اقلیم جز قلاش را
3 گر تفرج میکنی باری بیا طوفی بکن عالم دردی کشان بی غم خوش باش را
4 دور باش از اهل دنیا زان که نا ایمن بود روزگار از خوف سلطان حاجب و فراش را
5 نیک خواه و نیک باش و نیک بین و نیک دان چون قلم رفته ست بر لوح ازل نقاش را
6 دم مزن با نفس ناقص مشورت با عقل کن مرد عاقل کی به نامحرم برد کنکاش را
7 سینه خالی کن نزاری تا فرود آید ملک گر نه کی بتوان کشیدن کینه و پرخاش را
8 آتش خشمت بریزد آب روی ایمن مباش آب جوی است آب رویت در نظر فحاش را