- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مکن سؤال ز هر بی وفا وفای مرا که غیر وقت چه داند کسی صفای مرا
2 چه نسبت است دلم را به جسم زار و نزار که استخوان نکند صید خود همای مرا
3 غمی ز مرگ چو آتش نداشتم دیشب که کرد اخگر من گرم داشت جای مرا
4 چو اهل زرق و ریا دلق من به نیل مزن بزن به بادهٔ رنگین خم، ردای مرا
5 اگرچه کشت مرا ناوک نگاه تو لیک ستان ز لعل لب خویش خونبهای مرا
6 به زور باده گشا هر گره که هست مرا به روی آب بزن نقش بوریای مرا
7 زیاده ده دو سه ساغر ز خود خلاصم کن به آب و خاک خرابات زن بنای مرا
8 به آن امید سعیدا شبی به روز آورد که این غزل برساند به او دعای مرا